هیوا و تینا شرمنده که نظر نمیدم چون بلاگفا کد تایید برام نمیاره.واقعا ببخشید.
خب،برید ادامه دیگه. اگه بد بود به بزرگی خودتون ببخشید.
تولیپا:بچه ها!رد پاهای گِلی اون یارو هنوز هست!اگه دنبال شود کنیم به جایی که رفتن میرسیم .بانی پاپ از پشت درخت نگاه میکرد و میگفت:هاها!نقشه ام گرفت!
همه داشتن رد پاها رو دنبال میکردن. راگ یکم مضطرب بود.
راگ:اه...خب... تولیپا به نظرم باید برگردیم!دنبال کردن ردپاها کار اشتباهیه!
پنی:احمق نباش!تو جادو داری!نباید بترسی!اگر دنبال ردپاها نریم هولاهوپ رو میکشن!!
راگ:باشه. از ما گفتن بود ها...
راگ آروم تر از همه راه میرفت. یکهو همه (به جز راگ)افتادن داخل یه گودال عمیق.
اسکارلت:آه...اینجا کجاست؟
پنی چراغ قوه اش رو روشن کرد.
پنی:کجایی راگ؟
ـ من این بالا ام. بهتون گفته بودم که رد پاها رو دنبال نکنید!
بانی پاپ از بالای درخت:کارم درست شد!باید برم و به بقیه خبر بدم!
تولیپا:ما رو از اینجا بیار بیرون!
راگ:دارم......سعی........میکنم.....!اوه. نمیتونم من ضعیف تر از این حرفام.
اسکارلت:باید خودت بقیه ی راه رو بری.
پنی:آره تو میتونی!
راگ خداحافظی کرد و رفت.نصف راه رو رفته بود که بانی پاپ جلوش ظاهر شدو گفت:هه هه!کجا میری قهرمان؟
راگ:یه جایی که به تو ربطی نداره!من که میدونم چه جور آدمی هستی!سعی نکن خودتو مهربون نشون بدی!
بانی پاپ:واقعا؟شماها واقعا ساده اید!گول همه چیز رو میخورید. ما بلدیم خودمون رو چطور جلوه بدیم مغز فندقی..پس نذار همون بلایی که سر هولاهوپ اومد سر تو هم بیاد!
راگ:هیچ غلطی نمی تونید بکنید.
بانی پاپ:خواهی دید...
بعد باید بشکن ناپدید شد.
راگ به راهش ادامه داد تا به همون مخفیگاهی رسید که هولاهوپ رو برده بودن.
راگ:خب...باید همینجا باشه!
بعد وارد شد. تمام اتاق هارو گشت تا هولاهوپ رو پیدا کرد.
راگ:تویی هولا هوپ؟
من:راگ؟وایییی دارم خواب میبینم!!
راگ:چرا دستت رو با پارچه بستی؟چرا پارچه اینقدر خونیه؟
من:دستم رو با تیغ زدن. من با پارچه بستنش تا خونش بند بره.
راگ:بهتری؟
من :اوهوم. فقط جون مادرت منو از اینجا بیار بیرون.
راگ:باشه.
بعد دستش رو روی قفل در گذاشت. قفل در با جادو باز شد. هولاهوپ بیرون اومد. یکم از پایین لباسش پاره شده بود و دامنش هم از لکه های خون پر بود. صورتش هم پر زخم بود.موهاش هم پر گرد و خاک بود.
راگ:وضعت خیلی داغونه.
هولا هوپ:آره.... خیلی.
از زبون هولاهوپ:
داشتیم میرفتیم که کلی آدم جلوی در رو گرفتن. بابام گفت:درمورد فرار بهت چی گفتم؟
من:منم بهت گفتم که دست از سرم برداری!
بعد اومد و یه چاقو روی گردنم گذاشت و گفت: دیگه کارت تمومه!
راگ: مطمئنی؟من که اینطور فکر نمیکنم!
بعد یه پرش بلند توی هوا زد و یه لگد توی صورت بابام زد.
راگ:نباید با یه کنگفو کار دربیوفتی!
بعد چند نفر دیگه رو هم داغون کردیم.سریع از اونجا بیرون رفتیم. رفتیم به اونجا که یه گودال بود و بقیه توش افتاده بودن.اسکارلت از پشت دستمون رو گرفت و کشیدمون پشت درخت.
اسکارلت: شاید هنوز اونجاست!
من:کی هنوز اونجاست؟
پنی:نمیدونم. ما نشسته بودیم که من متوجه شدم یه چیز سیاهی دور گودال پرواز میکنه!چشمای قرمزی هم داشت!
تولیپا:نمیدونم چی شد که همه اینجا ظاهر شدیم.
راگ:من مطمئنم که اون یه شیطان بوده.
من:از کجا می دونی؟
همه ساکت ایستادیم.دوباره اون اونجا اومد. داشت داخل گودال رو نگاه می کرد و یه گردنبند توی گردنش بود که یه الماس قرمز داشت.
از اونجا دور شدیم.
راگ:دیدید؟معلومه که یه شیطانه!عمه ی من بدنش سیاهه و میتونه پرواز کنه؟عمه ی من چشمای قرمز آیه گردنبند شیطانی داره؟ما توی یه سرزمین نفرین شده هستیم!این چیزا توش خیلی هست!اونا دارن آماده میشن تا بیان کل کره ی زمین رو بگیرن!اونا خیلی زیادن!
تولیپا: باشه غلط کردیم.
رفتیم تا به قلعه ای رسیدیم.
من:بریم داخل؟
پنی:معلومه!
رفتیم داخل. یه نفر از زیر برگ ها گفت:برای بیرون اومدن امنه؟
من:آره امنه.
یه دختر از زیر برگ ها اومد بیرون.بهش میخورد ده سالش باشه.
پنی:تو که از جن ها نیستی؟
دختره:نه بابا من از دستشون قایم شدم. من کتی هستم. ده سالمه.
درست حدس میزدم.
من: اینجا چیکار می کنی؟
کتی:من با پدر و مادر وبرادرم به اینجا اومدم.ما میخواستیم وسایل باستانی رو کشف کنیم.اما همه به طرز عجیبی کشته شدن. من فقط یه جا نشستم و از خوراکی هایی که آوردیم خوردم. هرکسی که اومده اینجا هیچوقت برنگشته. یا اینجا مرده،یا توی جنگل توسط جن ها کشته شده.
پنی:چند وقته که اینجایی؟
کتی:حدود یک ماه.
راگ:هولا هوپ شک نکن که زیر دستای بابای توهم شیطانن.مگه ندیدی هر چقدر زدیمشون دوباره سالم شدن؟
من:به نکته ی خوبی اشاره کردی.
همه یه گوشه نشستیم. بعد از کمی استراحت خواستیم راز پنهان توی قلعه رو پیدا کنیم. همه مشتاق بودیم تا همه جای قلعه رو بگردیم.
بلند شدیم و رفتیم که ناگهان............
ادامه با ده نظر.
عالییییییییییییییییییییییییییییییییی
ادامههههههههههههههههههههههههههههههه
وای وای چشممممممممممممممممممممممم حتما میذارم.
عالیییییی......... ادامهههههههه............
حتماااااااا
عالییییییییی
ادامهههههه
چشممممم
نصف قسمت بعدی رو توی این نوشتم